اینم یه شعر عاشقونه واسه همه ی عزیزانی که به وبلاگ ما سرمیزنن نظر یادتون نره ها
آن جا نمی ماند
به من اوگفت:فردا میرود اینجانمی ماند
پرسیدم دلم؟اوگفت:نه تنها نمی ماند
به او گفتم که چشمان توجادوکرده این دل را
اوگفت این چشم ها تا ابد زیبا نمی ماند
به اوگفتم دل دریایی ام قربانی چشمت ولی اوگفت:این دل دائمادریانمی ماند
به اوگفتم :که کم دارم تو را رویای کم رنگم
و پاسخ داد که درعصر ما رویا نمی
به اوگفتم که هرشب بی تو شب یلداست
ولی اوگفت کمی که بگذرد یلدا نمی به اوگفتم قبولم کن که رسوایت شوم
اوگفت کسی که عشق را شرطی کند رسوا نمی ماند
حق با اوست عاشق شوهمین وهرچه بادا باد
چراکه درمسیرعاشقی امانمی ماند
خدایاخط بکش بردفتر این زندگی اما
به من مهلت بده تا بشنوم آنجا نمی ماند
مریم حیدر زاده
Darya & Sahar
نظرات شما عزیزان: