laugh & love
 
 

دروغگويي مي ميرد و به جهان آخرت مي رود.

در آنجا مقابل دروازه هاي بهشت مي ايستد سپس ديوار بزرگي مي بيند که ساعت هاي مختلفي روي آن قرار گرفته بود.

از يکي از فرشتگان مي پرسد “اين ساعت ها براي چه اينجا قرار گرفته اند؟”

فرشته پاسخ مي دهد :”اين ساعت ها ساعت هاي دروغ سنج هستند و هر کس روي زمين يک ساعت دروغ سنج دارد و هر بار آن فرد يک دروغ بگو يد عقربه ي ساعت يک درجه جلوتر ميرود”.

مرد گفت :”چه جالب آن ساعت کيه؟!”

فرشته پاسخ داد :”مادر ترزا او حتي يک دروغ هم نگفته بنابراين ساعتش اصلاً حرکت نکرده است.

- واي باور کردني نيست . خوب آن ساعت کيه؟
فرشته پاسخ داد : ساعت آبراهام لينکلن(رئيس جمهور سابق آمريکا) عقربه اش دوبار تکان خورد!

 - خيلي جالبه راستي ساعت من کجاست ؟

فرشته پاسخ داد : آن در اتاق کار سرپرست فرشتگان است و از آن به عنوان پنکه سقفي استفاده مي کنند.

نظرات (0)
ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:, :: 19:22 :: توسط : سحر و دریا

مردی باهمسرش در خانه تماس گرفت و گفت:”عزیزم ازمن خواسته شده که با رئیس و چند تا از دوستانش برای ماهیگیری به کانادا برویم” ما به مدت یک هفته آنجا خواهیم بود.این فرصت خوبی است تا ارتقای شغلی که منتظرش بودم بگیرم بنابراین لطفا لباس های کافی برای یک هفته برایم بردار و وسایل ماهیگیری مرا هم آماده کن ما از اداره حرکت خواهیم کرد و من سر راه وسایلم را از خانه برخواهم داشت ، راستی اون لباس های راحتی ابریشمی آبی رنگم را هم بردار !زن با خودش فکر کرد که این مساله یک کمی غیرطبیعی است اما بخاطر این که نشان دهد همسر خوبی است دقیقا کارهایی را که همسرش خواسته بود انجام داد.هفته بعد مرد به خانه آمد ، یک کمی خسته به نظر می رسید اما ظاهرش خوب ومرتب بود.

همسرش به او خوش آمد گفت و از او پرسید ماهی گرفتی ؟ مرد گفت :”بله تعداد زیادی ماهی قزل آلا،چند تایی ماهی فلس آبی و چند تا هم اره ماهی گرفتیم . اما چرا اون لباس راحتی هایی که گفته بودم برایم نگذاشتی ؟”

جواب زن خیلی جالب بود.

زن جواب داد : لباس های راحتی رو توی جعبه وسایل ماهیگیریت گذاشته بودم!!

این که همش میگم نظر بذارید واسه اینه که میخوام بدونم چی دوست دارید بیشتر همونا رو بذارم!!


نظرات (0)
ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:, :: 19:18 :: توسط : سحر و دریا

خری آمد به سوی مادر خویش
بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش

برو امشب برایم خواستگاری
اگر تو بچه ات را دوست داری

خر مادر بگفتا ای پسر جان
تو را من دوست دارم بهتر از جان

ز بین این همه خرهای خوشگل
یكی را كن نشان چون نیست م
شكل

خرك از شادمانی جفتكی زد
كمی عر عر نمود و پشتكی زد

بگفت مادر به قربان نگاهت
به قربان دو چشمان سیاهت

خر همسایه را عاشق شدم من
به زیبا
یی نباشد مثل او زن

بگفت مادر برو پالان به تن كن
برو اكنون بزرگان را خبر كن

به آداب و رسومات زمانه
شدن داخل به رسم عاقلانه

دو تا پالان خریدند پای عقدش
یه افسار طلا و پول نقدش

خریداری نمودند یك طویله
همانطوری كه رسم است در قبیله

خر عاقد كتاب خود گشایید
وصال عقد ایشان را نمایید

دوشیزه خر خانم آیا رضایی؟
به عقد این خر خوش تیپ در آیی؟

یكی از حاضرین گفتا به خنده
عروس خانم به گل چیدن برفته

برای بار سوم خر بپرسید
كه خر خانم سرش یكباره جنبید

خران عرعر كنان شادی نمودند
به یونجه كام خود شیرین نمودند

به امید خوشی و شادمانی
برای این دو خر در زندگانی

 


نظرات (1)
ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:, :: 19:7 :: توسط : سحر و دریا

 

1.سعی كنید روزها استراحت كنید تا شبها راحت بخوابید!
2.در نزدیكی تخت خوابتان صندلی بگذارید تا اگر از خواب بیدار شدید روی آن نشسته و استراحت كنید!
3.ایستادن به راه رفتن، نشستن به ایستادن و خوابیدن به نشستن اولویت دارد!
4.جایی كه می‌توانید بنشینید چرا می‌ایستید؟
5.كار امروز را به فردا موكول كنید و كار فردا را به پس فردا!
6.اگر حس كار كردن به شما دست داد كمی صبر كنید تا این حس از شما بگذرد!
7.از همه دیرتر سر سفره رفته و زودتر بلند شوید تا زحمت چیدن و جمع كردن سفره به شما تحمیل نشود!
8.برای كار همیشه فرصت هست پس از استراحت غافل نشوید!
9.در میهمانی‌ها حتماً با خود بالش ببرید شاید فرصتی برای استراحت بدست آوردید!
10.به خواب نگویید كار دارم به كار بگویید خواب دارم!
هر کی نظر نده ایشاا... شب خواب ببینه خون آشام داره می خورش!!!!
در ضمن اینا فقط واسه خنده بود اگه اینقدر ... باشید...
بقیه شو خودتون می دونید دیگه؟!!!

نظرات (2)
ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:, :: 15:8 :: توسط : سحر و دریا

 

شهین خانم و مهین خانم توی خیابون به هم رسیدن ،بعد از کلی احوالپرسی و چاق سلامتی
شهین خانم پرسید :راستی از دخترت چه خبر؟
دوسالی باید باشه که ازدواج کرده ، از زندگیش راضیه ؟ بچه دار شد؟
مهین خانم یه بادی به غبغب انداخت و گفت :
آره جونم ،این پسره ، شوهرش ، مثل پروانه دور سرش می چرخه ، اون سال اول عروسی که دایم مسافرت بودن ، همه جا رو رفتن دیدن ، عید اون سال هم رفتن اروپا برای من هم یه پالتوی خیلی قشنگ آورده بود ، تو کار های خونه هم نمی گذاره دست از سیاه به سفید بزنه ،وقتی هم که حامله بود دیگه هیچی ، اینقدر بهش می رسید حالا هم که بچه اشون به دنیا اومده تا پوشک بچه رو هم این عوض میکنه ، آره شکر خدا خوشبخت شد بچه ام .
شهین خانم گفت شکر خدا ، ببینم پسرت چیکار میکنه از زنش راضیه !؟
مهین خانم یه آهی کشید و یه پشت چشم اومد که ای خواهر نگو که دلم خونه ، پسر بد بختم هر چی در میاره همش خرج مسافرت این دختره میکنه ، انگار زمین خونه اشون میخ داره اون سال اول که اصلا توی خونه بند نبودن ،اصلا فکر نمیکرد که بابا این بدبخت خرج این همه سفر رو از کجا بیاره ، بعدش هم عیدیه رفتن دبی ،دختره برا ننه اش رفته بود یه پالتو خریده بود ۱۰۰ دلار، پسره شده حمال خونواده زنش، طفلک بچه ام توی خونه عین یه کلفت کار میکنه ،زنه دست از سیاه به سفید نمی زنه ، حامله که شده بود این پسره دیگه رسما شده بود زن خونه،بعد هم که زایمان کرد حتی پوشک بچه اش رو میده این پسر بد بخت عوض میکنه ،
آره خواهر طفلکم بدبخت شد !
نظر یادتون نره!!
 

 


نظرات (1)
ارسال شده در تاریخ : شنبه 6 اسفند 1390برچسب:, :: 17:42 :: توسط : سحر و دریا
درباره وبلاگ
خیلی خوش اومدین!! نظر یادتون نره!!
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان وبلاگ ما و آدرس laughingshoppingcenter.LXB. ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 29
بازدید هفته : 52
بازدید ماه : 91
بازدید کل : 41900
تعداد مطالب : 62
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1

Alternative content